پست نود و هفتممم

ساخت وبلاگ
امروز وقتی آبجی محدثه پیام داد حالم رو پرسید بسییی خوشحال شدممم   چقدر خوبه ک حال هم دیگ رو بپرسیم...چقدر خوبه قدر دوستی هامون رو بدونیم   دلم می خواد لاک بزنم برای چند ساعت حتی رنگ لاک رو هم تو دلم انتخاب کردم بعد میگم ی وقت مهمون میاد و فکر می کنه من از سر خوشحالی لاک زدم بعد میگ عموش و پسر عمش مرده این ی ورشم نیست کسی ک از دل بدبخت بیچاره من خبر نداره بعد میگم مهمون کجا بود...والا بعد میگم اصلا بیاد و فکر کنه من مرگ عزیزام ب ی ورمم نیست.چی میشه؟ هیچی نمیشه پس میرم لاک بزنم. دقیقااز ساعت ۳:۱۰ تا ۶ بیرون بودم خیلی گرمه بیرون...الانم خسته ام من اصلا از گرما خوشمنمیاد...زود بی حال میشم تو گرما حالا امروز جایی ک کار داشتم با ایستگاه تاکسی خیلی فاصله داشت مثل دیوانه ها تا ایستگاه تو اینگرما پیاده رفتم اصلا انگار قصد داشتم خودم رو بی حال کنم... وقت رسیدم ایستگاه دو قدم اون ور ترش مسجد هت مراسم ختم هم بود شلوغ بود ولی من از تشنگیداشتم می مردم بدون توجه ب همه آدما رفتم از آب سرد کن مسجد آب خوردم... اصلا تا عمر دارم برای کسی ک اون رو اهدا کرده صلوات می فرستم و دعا می کنم ولی هنوز هم نمیدونم چرا با آرژانس نیومدم ... تو تاکسی یکی از دوستای دوران راهنمایی رو دیدم  ازاول ابتدایی با هم بودیم ولی من دبیرستان روبا بیشتر بچه ها جدا شدم چون ازمون دادم و کلا مسیر تغییر کرد ولی بچه های دیگ بیشترشوندبیرستان رو هم با همن ... منم بعضیاشون رو تو دوران دبیرتان دیدم و بعضیاشون رو نه ازش پرسیدم بچه هاچی کارمیکنن اسم همشون رو تک تک می گفتم و می پرسیدم با کمال تعجب بعضیاشون ازدواج کرده بودند! حتی بعضیاشون مادر همشده بودن!!!! یا چند ماه دیگ قراره مادرشن!!!!! برای من تصور این ک پست نود و هفتممم...ادامه مطلب
ما را در سایت پست نود و هفتممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fcod-13954 بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 1:44

دیشب دختر عمو ندا اومد خونمون یکم نشستیم بعد من نگران یکی بودم گفتم ندا جون من پاشو این خط من رو بنداز تلگرام فک نمی کردم اینطوری نیازش داشته باشم تلگرام رو گفت گوشی مامانت ک دو خطه هست من نه دروغ نگو چطور ما چندساله نهمیدیم!!! خخخخخ اخ جوووون مامانم رو دلت اکانت کردم خودم با گوشیش رفتم تلگرام وقتی رفتم تلگرام همه دوستام نگران شده بودند اون دوست مهم هم خودش پیام داده بود.... داییم دیروز نیومد چن روز کارداره بینم کی میاد بریم گوشی بخریم. دیشب نمی تونستم بخوابم از ۶:۴۱ ب طور رسمی بیدارم.... دلم برای پدربزرگم تنگ شده دل ک ۵ شنب و جمعه حالیش نمیشه امروز بعدازظهر میرم سرخاکش الان تا ۱ بخونمبعد اونم ۳ تا ۵ بخونم برنامه امروز تموم میشه۵ تا ۶ هم برم سرخاک بعد اونم دیگ من برنامه ای ندارم هر چی پیش بیاد + نوشته شده در  پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۶ساعت 11:0&nbsp توسط دارچین خانوم  |  پست نود و هفتممم...ادامه مطلب
ما را در سایت پست نود و هفتممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fcod-13954 بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 22:36

امروز وقتی آبجی محدثه پیام داد حالم رو پرسید بسییی خوشحال شدممم چقدر خوبه ک حال هم دیگ رو بپرسیم...چقدر خوبه قدر دوستی هامون رو بدونیم دلم می خواد لاک بزنم برای چند ساعت حتی رنگ لاک رو هم تو دلم انتخاب کردم بعد میگم ی وقت مهمون میاد و فکر می کنه من از سر خوشحالی لاک زدم بعد میگ عموش و پسر عمش مرده این ی ورشم نیست کسی ک از دل بدبخت بیچاره من خبر نداره بعد میگم مهمون کجا بود...والا بعد میگم اصلا بیاد و فکر کنه من مرگ عزیزام ب ی ورمم نیست.چی میشه؟ هیچی نمیشه پس میرم لاک بزنم. دقیقااز ساعت ۳:۱۰ تا ۶ بیرون بودم خیلی گرمه بیرون...الانم خسته ام من اصلا از گرما خوشمنمیاد...زود بی حال میشم تو گرما حالا امروز جایی ک کار داشتم با ایستگاه تاکسی خیلی فاصله داشت مثل دیوانه ها تا ایستگاه تو اینگرما پیاده رفتم اصلا انگار قصد داشتم خودم رو بی حال کنم... وقت رسیدم ایستگاه دو قدم اون ور ترش مسجد هت مراسم ختم هم بود شلوغ بود ولی من از تشنگیداشتم می مردم بدون توجه ب همه آدما رفتم از آب سرد کن مسجد آب خوردم... اصلا تا عمر دارم برای کسی ک اون رو اهدا کرده صلوات می فرستم و دعا می کنم ولی هنوز هم نمیدونم چرا با آرژانس نیومدم ... تو تاکسی یکی از دوستای دوران راهنمایی رو دیدم  ازاول ابتدایی با هم بودیم ولی من دبیرستان روبا بیشتر بچه ها جدا شدم چون ازمون دادم و کلا مسیر تغییر کرد ولی بچه های پست نود و هفتممم...ادامه مطلب
ما را در سایت پست نود و هفتممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fcod-13954 بازدید : 119 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 22:36

پسم الله الرحمن الرحیموَإِن یَكَادُ الَّذِینَ كَفَرُ‌وا لَیُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِ‌هِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ‌ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿*﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ‌ لِّلْعَالَمِینَاینجا دارچین خانوم از روزمرگی هایش مینویسدتا یادش نرود گذشته را....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخوردنگاهی نکنم که دل کسی بلرزدخطی ننویسم که آزار دهد ک پست نود و هفتممم...ادامه مطلب
ما را در سایت پست نود و هفتممم دنبال می کنید

برچسب : هشتاد, نویسنده : fcod-13954 بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 23:52

دیشب مامانم بیدارم کرد گفت پاشو باز تب کردی ۳۸ بود تب سنج رو گذاشتم کنار گفتم ماماناز غروب کم تره دیگ چیزی نیست می خوابم ی نگاهی کرد ک پریدم از خواب گفت ۳۸هستاااا یکم دارو مارو باز خوابیدم تا صبح ک بابام بیدارم کرد گفت پاشو بریم پیاده روی گفت میایی؟ گفتم آره مامانم گفت نرو مریض میشی گفتم ن میرم اماده شدیم تازه از خونه داشتیم بیرون می رفتیم عموم زنگ زد با بابام کارداشت باید ی جا میرفتن و پیاده روی پست نود و هفتممم...ادامه مطلب
ما را در سایت پست نود و هفتممم دنبال می کنید

برچسب : هشتاد,هفتم, نویسنده : fcod-13954 بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 23:52

دیشب دختر عمو ندا اومد خونمون یکم نشستیم بعد من نگران یکی بودم گفتم ندا جون من پاشو این خط من روبنداز تلگرام فک نمی کردم اینطوری نیازش داشته باشم تلگرام رو گفت گوشی مامانت ک دو خطه هست من نه دروغ نگو چطور ما چندساله نهمیدیم!!! خخخخخ اخ جوووون مامانم رو دلت اکانت کردم خودم با گوشیش رفتم تلگرام   وقتی رفتم تلگرام همه دوستام نگران شده بودند اون دوست مهم هم خودش پیام داده بود....   داییم دیروز نیومد چ پست نود و هفتممم...ادامه مطلب
ما را در سایت پست نود و هفتممم دنبال می کنید

برچسب : هشتاد,وهشتم, نویسنده : fcod-13954 بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 23:52

بعضی ادماهستن بودنشون نفس کشیدنشون باعث دلگرمیت میشه جوری غرق خوبی ها و مهربونیاش میشی ک حتی چند ثانیه بودنشون کلی حالت رو خوب میکنه اونایی ک میشن همه حرفات رو گوش میدن بدون هیچ قضاوتی دلم از اون ادما می خواد... بعضیا ب سرعت برق و باد میان و میرن تا میایی بشناسی میرن... بگذریم خواستم بگم قدر داشته هامون رو بدونیم قدر نعمت های زندگیمون رو بدونیم و ب زمان ارزش قائل شیم گفتم زمان...زمان مقوله عجیبیه پست نود و هفتممم...ادامه مطلب
ما را در سایت پست نود و هفتممم دنبال می کنید

برچسب : هشتاد, نویسنده : fcod-13954 بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 23:52

گفتم ب لینکا سربزنم تازه از سر درس پاشده بودم رفتم تو وب یکی از دوستان محترمدیدم آنلاین هست سلام و احوالپرسی کردم بعد برگشته میگ چه عجب؟ گفتم چی چه عجب؟ البته میدونستم منظورش اینه ک چه عجب سرزدی...گفت هیچی و بعدش چیزی ننوشت گفتم فکر کنم سرتون شلوغه مزاحم نمیشم با کمال بی ادبی بدون خداحافظی خروج ازسامانه رو زد و رفت...انگار بدهکار بودم...آخه ن ان ک خودشون اسیرن شب و روز حتی هفته ای ی بارم شده حال و پست نود و هفتممم...ادامه مطلب
ما را در سایت پست نود و هفتممم دنبال می کنید

برچسب : نودم, نویسنده : fcod-13954 بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 23:52

دیدم از نبود چندروزم شکایت کرده گفتم واقعا این همه برات مهم هستم؟گفت اگ اینو تا الآن نفهمیده بود خیلی خنگی:) داشتم باهاش حرف میزدم گفتم خوبی؟گفت خوبم گفتم یعنی فقط خوبی؟ گفت آره فقط خوبم گفتم پس زیاد خوب نیستی گفت همین الان داشتم ب این فکر می کردم کچی میشه من فقط پیش تو می تونم درد و دل کنم الان دقیقا فهمیدم. فردا صبح خیلی زود باید بیدارشم ک درسام رو زود تموم کنم بعداز ظهر چند ساعتی ی جا کار دارم پست نود و هفتممم...ادامه مطلب
ما را در سایت پست نود و هفتممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fcod-13954 بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 23:52

پسم الله الرحمن الرحیموَإِن یَكَادُ الَّذِینَ كَفَرُ‌وا لَیُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِ‌هِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ‌ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿*﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ‌ لِّلْعَالَمِینَاینجا دارچین خانوم از روزمرگی هایش مینویسدتا یادش نرود گذشته را....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخوردنگاهی نکنم که دل کسی بلرزدخطی ننویسم که آزار دهد ک پست نود و هفتممم...ادامه مطلب
ما را در سایت پست نود و هفتممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fcod-13954 بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 23:52